نویسنده های زیادی در مسیر نوشتن به اشتباه میافتند.
بس استر آلدریچ در یکی از رمان هایش درباره زنی پیشرو صحبت میکند که به عنوان عروس به مزرعه بزرگی در میدوست میرود.
او در رویاهایش میخواهد نویسنده شود،
اما آن جا خانه و خانواده ایی وجود دارد که او باید مراقبشان باشد. زمینی هست که باید کاشته شود. و نیز محصولی هست که باید درو شود.
هر ته کاغذی که به خانه میآید، زن با دقت چین و چروکش را اتو میکند و نگه اش میدارد. تا بالاخره زمانی برسد که داستان های زیبایی را که در درونش میجوشد، روی آن ها بنویسد.
و بالاخره آن روز فرا میرسد. بچه ها ازدواج میکنند و میروند سر خانه و زندگی شان و مزرعه ثمر میدهد.
ولی وقتی زن تلاش میکند تا داستانی را بنویسد، در مییابد که قریحه اش به خاطر سالهای سال بی استفاده ماندن تحلیل رفته است.
او هنوز میتواند داستان هایی که دوستشان دارد را بنویسد، احساس کند، ولی مجبور است رویاهای درخشانش را همراه توده های کاغذهایی که دیگر میداند برای همیشه خالی خواهد ماند، کنار بگذارد.
اشتباه این زن را احتمالا نویسنده های زیاد دیگری انجام میدهند.
نوشتن شبیه صاعقه است.
هیچ انسان عاقلی بعد از دیدن صاعقه از آن عکس نمیگیرد.
باید همان لحظه ایی که در ذهن جرقه ایی زده شد ثبت شود. وگرنه دیگر هیچ وقت آن صاعقه را نخواهیم دید.
نویسنده کسی است که به قول اسکات فیتز جرالد هیچ چیز را از دست نمیدهد. گذر زمان بدترین نیرو برای خراب کردن ایده هایمان است. ایده ها باید یاداشت شوند تا به مرحل نوشتن برسند.
خلاقیت و توانایی نویسنده اگر کنار گذاشته شود به هیچ وجه ماندگار نخواهد بود.
مگر اینکه از خلاقیت نیز محافظت کنیم.
مطالعه بی وقفه موتور خلاقیت را روشن نگه میدارد. انگار که سوخت ماشین ما از همین مطالعه دقیق و مداوم تامین میشود.
و از طرفی نباید عضلات نویسندگی را به حال خودشان رها کرد. موتور خلاقیت اسقاطی نمیشود. هرچه بیشتر از آن کار کشید و نوشت خلاقیت بهتر کار میکند.
اما بهترین راه برای نویسنده ماندن اول از همه نوشتن است. نویسنده نباید منتظر وقت بماند. کارها تمام نمیشوند پس نویسند ها اول مینویسند.
عزیزم سلام
خداقوت
اسم رمانی که اول نوشته ات گفتی چی هست؟
نویسنده اش بس استر آلدریچ هست
ممنونم
سلام عزیز جان
راستش خود رمان رو به خاطر نمیارم
چون در یک مقاله از این داستان مطلبی خوندم