نوشتن از خود نقطه شروع نوشته های من است. از خودم مینویسم تا بیشتر بنویسم.
روزانه سه یه چهار بار سراغ نوشتن رفتن و هر بار حداقل چهار کاغذ را پر کردن کار انقدرها راحتی نیست.
به ذهن بعضی ها خطور میکند که، خوب سر و کله این همه حرف برای نوشتن از کجا پیدا میشود.
اول از همه بگویم وقتی با نوشتن عجین شوی نوشته فکر میکنی. هر لحظه از زندگی چیزهایی برای نوشتن دارد. بنابراین این حجم از نوشتن نتنها عجیب نیست بلکه کم هم به نظر میرسد.
البته بگذریم از اینکه هر چقدر بخوانی نوشتنهایت بیشتر میشود و برای من عجیب نیست. قبل تر هم گفتم خواندن و نوشتن بال های پرواز من هستند و سعی میکنم تعادلشان را حفظ کنم.
اما جدای از همه اینها برای اینکه کار نوشتن هایم برایم راحت تر شود سعی میکنم برای نوشتن از خودم شروع کنم.
اولین چیزی که میتوانیم درباره آن راحت صحبت کنیم خودمان هستیم. هر چند این «خود» زیادی مرموز است و ناشناخته.
من سعی میکنم هر روز با نوشتن از خود بیشتر درون جهان وجودم را بشناسم.
و خب همین کار باعث شده راحت تر رفتارهایم را اصلاح کنم و یا عادت های جدید را برای خودم ایجاد کنم.
باور دارم درون هر کسی جهانی است. درست به همان پیچیدگی که جهان بیرون. با این تفاوت که اولی به ما نزدیک تر است ولی کشف دومی راحت تر.
سعی میکنم زیاد درون خودم قدم بزنم و این کار را با نوشتن انجام میدهم. نوعی محاسبه کردن خودم است. دو دو تا چهارتا کردن زندگی روی کاغذ.
با کلمه ها درون خودم قدم میزنم و این عادت را برای خودم سفت و سخت ایجاد کرده ام.
همین یک عادت باعث شده برای هر مشکلی اول به درون خودم رجوع کنم و چفت و بست اوضاع را از درون چک کنم.
و البته گاهی هم میل به نوشتن را از دست میدهم و بعد که قدری درباره چرایی اش فکر میکنم متوجه میشوم مسئله ایی وجود دارد که دلم نمیخواهد حلش کنم. و برای همین نوشتن را پس میزنم.
نوشتن از خود هم راه را برای بیشتر نوشتن های من باز کرده و هم باعث شده دقیق تر به رفتار هایم فکر کنم و آن ها را تغییر بدهم.
1 دیدگاه